با معنا/زنبور عسل
امام صادق(ع): به یکدیگر ارمغان فرستید ! تا دوست یکدیگر باشید
تاکه تبرک بشود شعـــــر بچه گدا می نویسم بسم الله که منــــــم بچه گدا التماس که ببرمشب شعــــر شاعرا بداهه غـزلی گفت کـــه راه نمیدن بچه گدا صاحب انجمنی یا کـــه ملک الشعرا تـــــــــو بیا گـــــــوش بکن درددل بچه گدا تنها شــدیم منو خودم ، بـی آدمــــا آروم آروم شام شبـــم ، گریـه یک بچه گدا دزدکی شروع شدم به غزل دو بیتیا اینطوری شکسته شـد بغـض یک بچه گدا همش حقیقت و کار دلـه واسه دلا تو هم بخون همه شعــرهای من بچه گدا هرچه دارم از زنگ اول درس شمــا تـــــو هم بیا تلمــــــذ از مکتب این بچه گدا شروع کارمه،حرفا دارم واسه شما نگی همینو داشت بــه کشکولش بچه گدا حرفامو باید که نوشت با آب طـــــلا دیگه شروع شــــده قصـــــــه این بچه گدا دلخورم ، جســارت نشه امسال شما میخوام اصلا که تخلصم بشه بچه گدا امام صادق(ع): به یکدیگر ارمغان فرستید ! تا دوست یکدیگر باشید باید این روزای سرد رو گرمش بکنم باید دوز و کلک رو ترکش بکنم باید برم از ردیف نامردای مرد باید از یاد خودم برم ، خودم رو عاقش بکنم تا که هستن اون چیه چیه گوای کوی باید اون خاطرات تلخو پاکش بکنم دیگه هیچکی بره نیستش به خدا همه گرگن ، باید این میشو عیانش بکنم سفید مثل خودم،بوی بد داره مثل کار شما باید این زخم بی درد رو تیمارش بکنم باید اون سیاهیا بمون یادگار سرخ و سفید رو دم در چالش بکنم می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی می رسد روزی که بی من این قصه را از بر کنی
می رسد روزی که تنها درکنار عکس من شعرها ی کهنه ام را مو به مو از بر کنی
گر سوزی همچو من در آتش سوران عشق کی توانی مو ی خود همرنگ خاکستر کنی
و گه گاهی
دو خط شعر
گویای همه چیز است
و خود ناچیز
لطفا صفحات دیگر را نیز ببینید |